من یه دخــــــــترم!
البتــــــــــه:

من ازاوناش نیـــــستم...
هروقت بخوام
بزنم ازخونه بیـــــــرون ...!!!

ازاوناش نیســـــــتم
که تا وقتی دلم گرفت بگم این نشد یکی دیگــــــــه ...!!!

قرارم نیست
همه روتوزندگیـــــم راه بدم...!!!!!

ازاونایی هم نیستم
که ساپورت
گورخری پا کنم بامانتوی کوتاه تاشاید بقیه بهم نگــــــاه کنن ...!!!!!

اره عزیزم
من\' خودمم\' همونی که خیلیا میخوان باشن ..!!!

ساده وشیــــــک میگردم
پایه هرکاری هم نیستـــــــم..!!!!

تورفاقــــــتم کـــــم نمیزارم,
تاجایی که بتونم ...!!!!

"کسی
که وارد زندگیم میشه
یعنی" ♥ارزش"داره "♥


خیلیا
هم حتی پیام بازرگانی زندگیــــــمم نیستن ...

قلــــــــبمونم
کاروان سرانیست
که هر روز یکی دیگه روبخوایم...!!!!

یه آدمم
همینی که خــــــــیلیا نیستن..✅!!!!

"قلبمم"مث قبرم (به موقع ش)جا یه نفره
بقیه هم بسلاااااامت.....!!!!!!!



تاريخ : جمعه 11 مهر 1393برچسب:, | 20:34 | نويسنده : pardis |

شریعتی چه زیبا میگوید:


اما آنها نماز اجاره ای می خوانند و روزه اجاره ای میگیرند؛


مثلا: یک سال نماز به صد تومان، یک سال روزه به دویست تومان؛


برای امواتی که درحیاتشان وقت نداشته اند خودشان انجام دهند ولی پولی داشته اند، ک بدهند به نماز خوانان و روزه گیران حرفه ای تا برایشان انجام دهند...


پدر پول بسوزد که در دستگاه خدا هم کار میکند.آن هم چه کاری، جانشین پرستش خدا....


پول میدهند، تا دیگران برایش خدا را بپرستند و او به بهشت برود و ثواب نماز و روزه آنها راببرد.......


براستی که عجب حماقتی است جهل مذهبی...

 



تاريخ : جمعه 11 مهر 1393برچسب:, | 20:32 | نويسنده : pardis |

1.هیچوقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکنم چون تبدیل به وظیفه میشه.

2
.این روزا به جای شرافت از بعضی ادما فقط شر وآفت میبینیم

3،یاد گرفتم همیشه آماده دفاع از حمله احتمالی کسی باشم که به او زیادی محبت کردم و بیشتراز هر کسی تو دنیا دوستش داشتم

4.هیچوقت با کسی بیشتر از جنبه اش شوخی نکنم تا حرمت ها شکسته نشه

5.حرف دلم را امروز بزنم!اگر امروز گفتم اسمش حرف دل اگر نگفتم فردا میشه درد دل

6.هر چی بیشتر به فکر دیگران باشی بیشتر حقت رو میخورن

7.هر چی مهربونتر باشی بیشتر بهت ظلم میکنن.

8.هر چی صادق تر باشی بیشتر بهت شک میکنن

9.هر چی دلسوز تر باشی بیشتر دلت رو میشکونن

10.هر چه قلبت رو آسون تر در اختیار بذاری راحت تر لهش میکنن

11.هر چه اروم تر باشی فکر میکنن ادم ضعیفی هستی

12.هر چی خودت رو خاکی تر نشون بدی واست کمتر ارزش قاعلند
زیادی خوبی نکن انسان فراموشکار است!!! از تنهایی اش که در بیاید تنها یی ات را دور میزند!!! پشت میکند به تو ،به گذشته!!!حتی روزی میرسد که به تو میگوید شما...!!!!!!



تاريخ : جمعه 11 مهر 1393برچسب:, | 20:25 | نويسنده : pardis |

 یادت باشه تا خودت نخوای هیـچ کس نمیتونه زندگیتو خراب کنه!

 


 

یادت باشه که آرامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی!

 


 

یادت باشه خدا همیشه مواظبته!

 


 

یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشیدن آدما بگذاری!

 


 

گوش كن برات خوبه!

 


 

منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش،

 

اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن،

 

همه رهگذرند!

 


 

زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند،

 

مراقب حرفهايمان باشيم!

 


 

به کسانی که پشت سر شما حرف میزنند بی اعتنا باشید،

 

آنها به همانجا تعلق دارند،

 

یعنی دقیقا پشت سر شما!

 


 

گاهی در حذف شدن كسی از زندگيتان حكمتی نهفته است،

 

اينقدر اصرار به برگشتنش نکنید!

 


 

آدما مثل عکس هستن،

 

زیادی که بزرگشون کنی کیفیتشون میاد پایین!

 


 

زندگی کوتاه نیست،

 

مشکل اینجاست که ما زندگی را دیر شروع میکنیم!

 


 

دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند،

 

زیرپایت بچین که پله شوند!

 


 

هیچوقت نگران فردایت نباش،

 

خدای دیروز و امروزت فردا هم هست!

 


 

ما اولين دفعه است که تجربه بندگی داريم ولى او قرنهاست که خداست…..

 


 


 )فرداهایتان قشنگ




تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:33 | نويسنده : pardis |

ﻳﮏ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻦ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﺮﻭﺍﺯﺵ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯﺵ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﺘﺎﺑﻲ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻱ
ﮐﻨﺪ. ﺍﻭ ﻳﮏ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖ ﻧﻴﺰ ﺧﺮﻳﺪ .
ﺍﻭ ﺑﺮﺭﻭﻱ ﻳﮏ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﺩﺳﺘﻪﺩﺍﺭﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﻳﮏ ﺑﺴﺘﻪ
ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻱ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ
ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﻧﺪ .ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﻳﮏ
ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ. ﺍﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﺷﺪ ﻭﻟﻲ
ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻔﺖ. ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ: » ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ
ﻧﺸﻮﻡ. ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ «. ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ
ﺷﺪ . ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻳﮏ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖ ﺑﺮﻣﻲﺩﺍﺷﺖ ، ﺁﻥ ﻣﺮﺩ
ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﮐﺮﺩ. ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ
ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﻧﻤﻲﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ. ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ
ﺗﻨﻬﺎ ﻳﮏ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ
ﮐﺮﺩ: »ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻲﺍﺩﺏ ﭼﮑﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟«
ﻣﺮﺩ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖ ﺭﺍ ﻧﺼﻒ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺼﻔﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ.
ﺍﻳﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﭘﺮﺭﻭﺋﻲ ﻣﻲﺧﻮﺍﺳﺖ! ﺍﻭ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮﻱ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻥ
ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﺳﺖ. ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﺘﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ،
ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻨﺪﻱ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪﻩ
ﺭﻓﺖ .
ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺍﺧﻞ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﺭﻭﻱ ﺻﻨﺪﻟﻲﺍﺵ ﻧﺸﺴﺖ، ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ
ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺎﮐﺶ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻋﻴﻨﮑﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺎﮎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ ﻭ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﻳﺪ ﮐﻪ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺘﺶ
ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ، ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ! ﺧﻴﻠﻲ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ
ﺷﺪ !! ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺪﺵ ﺁﻣﺪ … ﻳﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺘﻲ ﮐﻪ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺎﮐﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ،
ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﻭ ﺑﺮﺁﺷﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ…
ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﻲﮐﺮﺩ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ
ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﻴﺴﮑﻮﺋﻴﺖﻫﺎﻳﺶ ﻣﻲﺧﻮﺭﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩ. ﻭ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﻭ ﻳﺎ
ﻣﻌﺬﺭﺕﺧﻮﺍﻫﻲ ﻧﺒﻮﺩ.
- ﭼﻬﺎﺭ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﻲﺗﻮﺍﻥ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪ…
ﺳﻨﮓ … ﭘﺲ ﺍﺯ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻥ !
ﺣﺮﻑ … ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦ!
ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ… ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻳﺎﻓﺘﻦ!.
ﻭ ﺯﻣﺎﻥ … ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻦ



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:24 | نويسنده : pardis |
اسمش را ميگذاريم : دوست مجازی اما آنسو يك آدم حقيقي نشسته است . . .
خصوصياتش را كه نميتواند مخفي كند . . .
وقتي دلتنگي هايش را مينويسد وقت ميگذارد برايم . . .
وقت ميگذارم برايش . . . نگرانش ميشوم . . . دلتنگش ميشوم . . .
وقتي در صحبت هايم ،‌ به عنوان دوست ياد ميشود . . .
مطمئن ميشوم كه حقيقي ست ، هر چند كنار هم نباشيم . . .
من برايش سلامتي و شادي آرزو دارم هر كجا كه باشد . . .
♥♥ همه شما دوستانم در دنياي مجازي رو دوست دارم ♥♥


تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:15 | نويسنده : pardis |



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:11 | نويسنده : pardis |

بنویسید به دیوار سکوت عشق سرمایه هر انسان است

بنشانید به لب حرف قشنگ حرف بد وسوسه شیطان است

وبدانید که فردا دیر است واگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان درگیراست

پس بسازید رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود

وبکارید به هر خانه گلی که فقط

بوی محبت بدهد......



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:8 | نويسنده : pardis |

" رفتن "،" ماندن "

" رفتن "


رفتن که بهانه نميخواهد ،

يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى

حتى دلخوشيهاى انکار شده ...

رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با

چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !



" ماندن"


ماندن اما بهانه مى خواهد ،

دستى گرم، نگاهى مهربان،

دوستت دارمهايى که مى شنوى ا

يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات

تلخ و شيرين ...

وقتى بخواهى بمانى ،

حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى

و باز هم ميمانى ...

ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار

مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !

آرى ،

آمدن دليل مى خواهد

ماندن بهانه

و رفتن هيچکدام ......


" سهراب سپهرى"



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:3 | نويسنده : pardis |


دخترا شمام تاتهش بخونيد چون نياز ب كپيتون دارم تا همه پسرا بخوننش



یکی از پسرای خوشگل محلمون بود باخیلی ها رفیق بود

یکی از دختراى همسایمون ک واقعا دختر سرو ساده و خوشگل و خوبی بود عاشقش شد…

حتی دوستای آراد بهش میگفتن بیخیال این دختر... ولی…

روزی که سوگل باگریه جریان و گفت از آراد متنفرشدم
چند وقت بعدهم از اون محل رفتن...

چند سال بعد آراد رو دیدم با اینکه سنی نداشت اما موهاش سفیدشده بود!!
میگفت ازدواج کردم خدا یه دختر بهم داد...

هفت سالش بود ک دزدیدنش و جنازشو بهمون دادن
هفت نفربهش تجاوز کرده بودن یادم اومد با هفت تا دختر دست نخورده خوابیدم وقتی توی پزشک قانونی لبهای کبود دخترمو دیدم به این فک کردم چقدر لباش شبیه سوگل بود..

سوگل کجاس؟!؟!
گفتم شاید بالاتر از قبر دخترت پیداش کنی هفت سال پیش خودش رو کشت....
نکن...
پس فردا بابا میشی مشتى...



تاريخ : سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, | 1:56 | نويسنده : pardis |

 

مادرم فرشته است...
ولي هيچوقت نديدم پرواز کند...
زيرا به پايش...
من را بسته بود..
خواهر و برادرم را...
پدرم را...
و همه ي زندگيش را...
معذرت ميخواهم نيوتون..! راز جاذبه، "مادر" من است!
معذرت ميخواهم اديسون! چرا که "'مادر"' من اولين چراغ زندگي من است!
معذرت ميخواهم انيشتين! فرمولهاي تو از توضيح "'مادر"' من عاجزند!
رومئو! همه راه ها به عشق "'مادر"' من ختم ميشود!
مادر من عشق من است...



تاريخ : سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, | 1:55 | نويسنده : pardis |

ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ:

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﻱ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻱ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ...
ﮔﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺶ
ﺑﺎﻧﮕﺎﻫﺶ
ﺑﺎﮐﻼﻣﺶ
ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ
ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻧﺶ....
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ
ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ...



تاريخ : سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ, | 1:54 | نويسنده : pardis |

آدما دو دسته اند:

-یا منو دوس دارند

-یا کـصـــافــطـــن!!!!!!!!!

شما تو کدوم دسته اید!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟^_^




تاريخ : سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, | 1:53 | نويسنده : pardis |

% دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی به نام روزهای سخت

 

♫♫♫متن آهنگ جدید مرتضی پاشایی به نام روزهای سخت♫♫♫

بارون صدایِ احساسه 
نم ِ بارون چشاتو می شناسه 
تورو از دست دادم 
توو یه لحظه آدم دنیاشو می بازه 

تلخ ِ سکوت ِ این خونه 
آخه غیر از خدا کی می دونه 
توو دلم آتیشه 
با تو بهتر می شه حال ِ این دیوونه 

این روزا سخت تر از اونه که باور کنی 
مگه میشه با یه خاطره سر کنی 
تو می دونی من چیزی نگم بهتره 
توو دنیا کی از ما عاشق تره 

یه جوری هق هق زدم، صدام زخمی ِ 
اینا دردی که نمی فهمی ِ 
یه دفعه پرپر شد پر ِ پروازمون 
گرفته اس چقد دلِ آسمون 

من دلخورم تو هم هستی 
ولی باز این غرورو نشکستی 
چی شده بی خوابی 
تو که راحت رو من چشماتو می بستی 

درگیر درد مجنونم 
مردم که میگن دیوونم 
مگه تنها تنها 
می ری زیر ِ بارون که من پریشونم

♫♫♫

dl2.takmelody.ir/Mahdi/Music/Shahrivar/1393/Morteza%20Pashaei%20-%20Roozhaye%20Sakht%20(128).mp3



تاريخ : سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی به نام روزهای سخت,دانود آهنگ جدید مرتضی پاشایی, | 1:48 | نويسنده : pardis |
گریه نکن پدر . . .

همین \" نان حلال \" که در دست داری
می ارزد به تمام سفره های رنگین .....
این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد
که تو داری پدرم .....
دستت را میبوسم که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم
گریه نکن پدر ...
همیشه مادر را به مداد تشبیه می کردم
که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچک تر می شود......
ولی پدر یک خودکار زیبااست
که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ می کند......
خم به ابرو نمی آورد
و خیلی سخت تر از این حرف هاست...
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چه قدر دیگر مینوسید.........




تـــــــارا..............
 
98love.ir


تاريخ : دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:, | 23:43 | نويسنده : pardis |

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ
ﻟﺬﺗﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﻮﯼ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ

ﺑﯿﻦ ﺳﺎﻋﺎﺕ
۷:۰۰
ﺗﺎ
۷:۱۵
ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ

ﺗﻮﯼ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ :(

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ؛ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﺸﺘﯿﻢ ﮐﺘﺎﺑﺎﻣﻮﻧﻮ ﺟﻠﺪ ﮐﻨﻪ !

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺸﻤﺮﻡ
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﻓﺘﻪ :)

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺯﻧﮓ ﻭﺭﺯﺷﻤﻮﻥ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﯾﻪ ﻭ ﭼﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ؟!!
ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺯﻧﮓ ﻭﺭﺯﺵ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭ ﺯﻧﮓ ﺁﺧﺮ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺼﺎﺏ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﻞ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﺎﯾﮑﺮﻭﺳﺎﻓﺖ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩ :)

ﻣﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ
ﺍﮔﻪ ﭘﻨﮑﻪ ﺳﻘﻔﯽ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﮐﻠﻪ ﮐﯿﺎ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ !

ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺩﺭﺱ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺍﻟﮑﯽ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ
ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻼﺱ ﺩﻡ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺘﺮﺍﺷﯿﻢ

ﺗﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺁﺭﺯﻭﻣﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮﻥ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﻢ
ﺩﺭﺳﺘﻮﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﻭﻧﺎ ﯾﻪ ﺩﺭﺱ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﻦ …

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ، ﭘﺸﺖ ﺩﻓﺘﺮﺍﯼ ﻗﺪﻣﯿﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ؛ ﺁﺩﻣﮏ ﭼﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﺎﯾﻪ:
“ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻭ ﺗﻌﻠﻢ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ”

ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ
ﺍﻭﺝ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺭﺱ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺪ ﺑﺮﮒ ﻭﺍﺳﺶ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ !



تاريخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, | 17:32 | نويسنده : pardis |
روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد
پس نامه ای به او نوشت و گفت:“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید …
از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفت
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت :
“ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت”
در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!
و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !
آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده!
و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه :
تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد !
تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی!

قضاوت همیشه آسانست ، اما حقیقت در پشت زبان وقایع نهفته است .

98love.ir




تاريخ : شنبه 25 مرداد 1393برچسب:, | 12:24 | نويسنده : pardis |

 

ماهیمون هی میخواست ی چیزی بهم بگه، تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش،
نمیتونست بگه...
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم
شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن،
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو،
انقد بالاو پایین پرید،،، خسته شد... خوابید!
دیدم بهترین موقعس، تا خوابه دوباره بندازمش تو آب،
ولی الان چند ساعته بیدار نشده،،،
یعنی فک کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده خودشو زده به خواب...!!!

این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه...
دوستشون داریم و دوستمون دارن، ولی اونارو نمی فهمیم؛
فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم...!!!


تاريخ : جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, | 21:48 | نويسنده : pardis |

آره تو محشری .... از همه سری

تو یه افسونگری.....چو آهو میپری

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

مکالمه ی من با آیینه ی اتاقم



تاريخ : جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, | 21:42 | نويسنده : pardis |
اه چقــدر لاغری !!! تو چرا انقــدر چاقی !!!
قدشو چه کوتولست !!! انقدر درازه یاد نردبون میوفــتم!!!
وااا هیکلش همش آمپوله…چه تن لشی داری پاشو یه باشگاه برو !!!
نیگا چجوری حجاب کرده دختره ی اُمل..
اینو…چه بی حجابه دختره ی خراب !…
خلاصــه
این جماعــت از هر چیزی برای مسخره کردن شما استفاده می کنن…!
اینا همونایی هستن که چیزی برای برتــری خودشون ندارن و میخوان با مسخره کردن و
گذاشتن عیــب روی دیگران خودشون رو مورد توجه قرار بدن !!!
در یک کلام عقده و کمبود دارن…!!!

پس…
برای خودت زندگی کن نه برای مردم..
از اون چیزی که هستــی نهایت لذت رو ببر…
مطمئن باش یکی الان آرزوشه که جای تو باشه…
 


تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 21:21 | نويسنده : pardis |

آدمی اگر بخواهد فقط خوشبخت باشد ، به زودی موفق می گردد...

ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است ...

زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه که هستند تصور می کند ....!

مونتسکیو



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 14:46 | نويسنده : pardis |
در برابر خدا

 

از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه اي خدا ي قادر بي همتا
يكدم ز گرد پيكر من بشكاف
بشكاف اين حجاب سياهي را
شايد درون سينه من بيني
اين مايه گناه و تباهي را
دل نيست اين دلي كه به من دادي
در خون تپيده آه رهايش كن
يا خالي از هوي و هوس دارش
يا پاي بند مهر و وفايش كن
تنها تو آگهي و تو مي داني
اسرار آن خطاي نخستين را
تنها تو قادري كه ببخشايي
بر روح من صفاي نخستين را
آه اي خدا چگونه ترا گويم
كز جسم خويش خسته و بيزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گويي اميد جسم دگر دارم
از ديدگان روشن من بستان
شوق به سوي غير دويدن را
لطفي كن اي خدا و بياموزش
از برق چشم غير رميدن را
عشقي به من بده كه مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
ياري به من بده كه در او بينم
يك گوشه از صفاي سرشت تو
يك شب ز لوح خاطر من بزداي
تصوير عشق و نقش فريبش را
خواهم به انتقام جفاكاري
در عشقش تازه فتح رقيبش را
آه اي خدا كه دست توانايت
بنيان نهاده عالم هستي را
بنماي روي و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستي را
راضي مشو كه بنده ناچيزي
عاصي شود بغير تو روي آرد
راضي مشو كه سيل سرشكش را
در پاي جام باده فرو بارد
از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرابشنو
آه اي خداي قادر بي همتا

 

فروغ فرخزاد




تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:فروغ فرخزاد, | 13:2 | نويسنده : pardis |
وداع

 

مي روم خسته و افسرده و زار
سوي منزلگه ويرانه خويش
به خدا مي برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
مي برم تا كه در آن نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ نگاه
شستشويش دهم از لكه عشق
زين همه خواهش بيجا و تباه
مي برم تا ز تو دورش سازم
ز تو اي جلوه اميد حال
مي برم زنده بگورش سازم
تا از اين پس نكند باد وصال
ناله مي لرزد
مي رقصد اشك
آه بگذار كه بگريزم من
از تو اي چشمه جوشان گناه
شايد آن به كه بپرهيزم من
بخدا غنچه شادي بودم
دست عشق آمد و از شاخم چيد
شعله آه شدم صد افسوس
كه لبم باز بر آن لب نرسيد
عاقبت بند سفر پايم بست
مي روم خنده به لب ‚ خوينن دل
مي روم از دل من دست بدار
اي اميد عبث بي حاصل
 
فروغ فرخزاد


تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:فروغ فرخزاد, | 12:54 | نويسنده : pardis |



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:عکس نوشته,عکس نوشته مفهومی,عکس نوشته مفهومی و زیبا, | 14:56 | نويسنده : pardis |



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:عکس نوشته,عکس نوشته مفهومی,عکس نوشته مفهومی و زیبا, | 14:51 | نويسنده : pardis |



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:عکس نوشته,عکس نوشته مفهومی,عکس نوشته مفهومی و زیبا, | 14:48 | نويسنده : pardis |



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:عکس نوشته,عکس نوشته مفهومی,عکس نوشته مفهومی و زیبا, | 14:47 | نويسنده : pardis |



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:عکس نوشته,عکس نوشته مفهومی,عکس نوشته مفهومی و زیبا, | 14:45 | نويسنده : pardis |



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:عکس نوشته,عکس نوشته مفهومی,عکس نوشته مفهومی و زیبا, | 14:43 | نويسنده : pardis |

ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺗﺎ ﻣﺮﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﻢ ؟
ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﯾﻢ !؟
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻫﻢ ﺯﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ
ﮔﻔﺖ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻨﻮ ﺑﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﻩ.



تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 14:56 | نويسنده : pardis |